پدر اسباب بازی ایران

 پدر اسباب بازی ایران روزنامه ایران: به خانه‌اش که قدم می‌گذاری هر گوشه‌اش تو را به یاد بخشی از فرهنگ سرزمینت می‌اندازد. گوشه‌ای از خانه با رواق‌هایی مزین به فانوس‌هایی کوچک تزئین شده و در گوشه‌ای دیگر قاب‌های چوبی کوچک و بزرگی جا خوش کرده‌ که خبر از روزگاری دور می‌دهد. در این خانه خبری از تجملاتی که امروز اغلب ما به آن مبتلا شده‌ایم نیست؛ هرچه هست صفا و صمیمیت‌است؛ آنچنان که شاید در ابتدا فراموش کنی که برای چه قدم به خانه این استاد 85 ساله گذاشته‌ای. صاحب این خانه پراز اسباب‌بازی‌های قدیمی، زردشت هوش‌ور، محقق و استادی بازنشسته است.

برای تأسیس موزه اسباب بازی کسی همکاری نکرد

 نزدیک به چهار دهه از عمر خود را در دانشگاه تهران به تدریس دانشجویان علاقه‌مند به جغرافیای پزشکی پرداخته و توانسته عنوان پدر این رشته دانشگاهی را در کشورمان از آن خود سازد. البته به او لقب «پدربزرگ ‌اسباب‌بازی‌های ایران» را هم داده‌اند؛ پدربزرگی که نزدیک به یک دهه برای راه‌اندازی موزه اسباب بازی‌های کهن تلاش کرده اما با وجود قول مساعد متولیان این عرصه، هنوز موفق به تحقق این آرزوی دیرینه نشده.  به بهانه گفت‌و‌گو درباره  دانشنامه اسباب بازی های طهران قدیم به سراغ او رفتیم. البته از این محقق پیشکسوت به زودی دانشنامه‌ای سه جلدی با عنوان «مشاغل فراموش شده»، با همکاری انتشارات دانشگاه تهران هم منتشر می‌شود که قرار است این مجموعه در زمره واحدهای درسی دانشگاه قرار گیرد.

آقای هوش‌ور، تخصص اصلی شما در رشته جغرافیای پزشکی است و تألیفاتی که در این زمینه دارید  با حوزه فرهنگ که در آن دست به انتشار «دانشنامه اسباب بازی‌های طهران قدیم» زده‌اید بسیار متفاوت است علت این همه از این شاخه به آن شاخه پریدن چیست؟

جغرافیا به جغرافیدان دیدی باز می‌دهد، از اینکه فقط در یک زمینه مطالعه و کار کنم احساس ناخوشایندی دارم، پویایی در هر زمینه را دوست دارم، سال‌ها در دانشگاه در مورد پزشکی و بهداشت تدریس و تحقیق کردم و مدتی است که به مطالعه اسباب بازی مهر می‌ورزم. کار محقق تحقیق است و محقق آزاد است در هر زمینه‌ای که نیاز است تحقیق کند.

چرا تا این اندازه تمایل دارید کارهای متفاوت انجام دهید بهتر نبود در یک رشته به طور متمرکز به فعالیت می پرداختید؟

من پویایی را دوست دارم. تجربه‌های جدید، آموزش‌های متفاوت و کارهای گوناگون را خیلی دوست دارم. چرا که از این طریق می توانم ذهنم را به هر سو که می‌خواهم به پرواز درآورم.

 بهتر نبود از اول به سراغ عرصه فرهنگ و هنر می‌رفتید تا اینکه در رشته‌ای همچون «جغرافیای پزشکی» به مطالعه بپردازید؟

البته من هیچ وقت از دنیای هنر دور نبودم، گهگاهی شعر می‌گویم شاید در ‌آینده آنها را منتشر کنم. اما اینکه چرا به‌طور حرفه‌ای به رشته جغرافیای پزشکی گام نهادم مبحث دیگری است.

من در نوجوانی دوست داشتم جهانگرد شوم، با دوچرخه‌ای که داشتم سفر کنم تا آنجا‌هایی‌ را که نمی‌توانم ببینم با دوربین ببینم. از جاهایی که با دوچرخه‌می‌روم عکس بگیرم. سیزده، چهارده ساله که بودم علاوه بر دوچرخه یک دوربین عکاسی هم تهیه کردم. هر وقت به سفر می‌رفتم دوربین را به تنه درختی می‌بستم؛ به شاسی دوربین نخی می‌بستم و به ته نخ وزنه‌ای. وزنه را به دست می‌گرفتم، ژست می‌گرفتم و وزنه را رها می‌کردم. عکس گرفته می‌شد.

اما یک چیز دیگر کم داشتم و آن دوربین چشمی بود. می‌خواستم آنجا هایی را که نمی‌توانم با دوچرخه بروم مثلاً قله کوه‌ها را حداقل ببینم. از این جهت تصمیم گرفتم یک دوربین چشمی هم داشته باشم، اما تهیه آن برایم چندان آسان نبود. اما من نوجوانی نبودم که از پا بیفتم. با دوتا لوله حلبی و دو تا ته بطری شیشه‌ای دوربین چشمی هم درست کردم تا هر جایی که نمی‌توانم بروم حداقل با دوربین آن را ببینم.

این تمایل به گشت و گذار و دیدن دوردست‌ها مرا به جغرافیا علاقه‌مند کرد. در آن زمان که کنکور دادم در دو رشته حقوق و جغرافیا قبول شدم و در رشته جغرافیا ثبت‌نام کردم، اما اینکه چرا جذب جغرافیای پزشکی شدم بحث جداگانه‌ای است.

درست کردن دوربین شکاری که موجب تخریب برخی از وسایل خانه بود موجب تنبیه شما نشد؟

نه به‌هیچ‌عنوان، خانواده من فرهنگی بودند و من آزاد بودم تا هرچه می‌خواهم امتحان کنم. در واقع خانواده به من بال پرواز می‌دادند.

من ابتدا نمی‌خواستم «جغرافیدان پزشکی» شوم. می‌خواستم جغرافی بخوانم تا آنجاهایی را که نمی‌توانم ببینم در کتاب بخوانم. در آن زمان که من دانشجو شدم تا آنجا که به خاطر دارم دانشگاه تهران بود و دانشگاه تبریز یا مشهد. البته دانشگاه دیگری هم بود که شهریه بسیار سنگینی داشت و آن «دانشگاه ملی» بود. این دانشگاه ملی که مثل دانشگاه آزاد بود بعدها شد دانشگاه شهیدبهشتی. به هرحال من شدم دانشجوی رشته جغرافیا. اما این که چرا به مطالعه جغرافیای پزشکی گرایش پیدا کردم خود داستانی دیگر دارد.

برای تأسیس موزه اسباب بازی کسی همکاری نکرد

با تحصیل در این رشته به آنچه می‌خواستید دست پیدا کردید؟

بله، از این که جغرافیا خواندم خیلی راضی هستم. بعد از این که در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شدم، جذب دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم. در سال 1351 تعدادی کارشناس عالیرتبه از سازمان بهداشت جهانی به ایران آمدند تا خط سیر سرطان مری را که از شمال ایران می‌گذشت بررسی کنند. آنان رد این خط را در شمال ایران پیدا کردند و برای ادامه مطالعاتشان به یک کارشناس جغرافیا نیاز داشتند. به گروه جغرافیا مراجعه کردند و آن گروه مرا به آنها معرفی کرد و من به عنوان جغرافیدان جذب گروه سازمان بهداشت جهانی شدم. جالب اینجاست که تا آن زمان هیچ جغرافیدانی با مفهوم جغرافیای پزشکی آشنا نبود و چه بسا این واژه را نشنیده بود.من در گشت و گذارهای ضمن کارهای محوله به این فکر افتادم که رابطه‌ای منطقی بین عوامل جغرافیایی و بعضی از بیماری‌ها وجود دارد و از آن زمان نطفه «دانش جغرافیای پزشکی» بسته شد.

پس کتاب‌هایی که در زمینه جغرافیای پزشکی تألیف کردید از همین سفرها نشأت گرفته؟

بله سوغات این سفرهای تحقیقاتی دور و دراز سه کتاب است. «مبانی شناخت روستا»، «مقدمه‌ای بر جغرافیای پزشکی ایران» و «پاتولوژی جغرافیایی ایران».

به پاس این خدماتی که به دانش جغرافیا کردم از طرف زنده‌یاد «دکتر محمدحسن گنجی» که خود ملقب به «پدر جغرافیای ایران» است به من لقب «پدر جغرافیای پزشکی ایران» داده شد. ایشان مقدمه‌های فاخری بر کتاب‌های من نوشتند و با انتشار آنها واژه‌های «جغرافیای پزشکی» و «پاتولوژی جغرافیایی» رسماً به‌دانش جغرافیا اضافه شد.

با این تفاسیر، چطور شد که سر از دنیای اسباب‌بازی درآوردید؟

همانگونه که گفتم علاقه‌ای به توقف ندارم، دوست ندارم خودم را به یک حوزه یا فعالیت خاصی محدود کنم، از همین رو زمانی که سنگ بنای «جغرافیای پزشکی» و «پاتولوژی جغرافیایی» را گذاشتم و خیالم از این بابت راحت شد به این فکر افتادم که به دنیای کودکی ام بدهکارم و باید این دین را ادا کنم و دنبال مطالعه اسباب‌بازی رفتم و نگارش «جغرافیای اسباب‌بازی» و «اسباب بازی‌های جغرافیایی» را مدنظر قرار دادم. اما زود متوجه شدم در این زمینه اطلاعات جمع‌آوری شده کافی نیست. دو کنفرانس درباره این دو مطلب در کانون پرورش فکری کودکان در تبریز دادم و موقتاً به آنها اکتفا کردم تا بعد.

بعد از مدتی کارگاهی تدارک دیدم و به بازسازی اسباب‌بازی‌های قدیمی پرداختم تا شاید «موزه اسباب‌بازی» بسازم.

چرا اسباب‌بازی؟ فقط به دلیل تعلقات دوران کودکی به این سمت رفتید یا ضرورتی در این رابطه احساس می‌کردید؟

در آن زمان که به فکر بازسازی اسباب‌بازی‌های قدیمی افتادم تعلقات دوران کودکی خیلی کمرنگ بود. بعد از اینکه از نوشتن کتاب «جغرافیای اسباب‌بازی» و «اسباب‌بازی‌های جغرافیایی» مأیوس شدم به فکر نوشتن دانشنامه اسباب‌بازی افتادم و چون دانشنامه باید عکس داشته باشد و  من عکسی از این اسباب بازی ها نداشتم کارگاهی تدارک دیدم و به ساخت اسباب‌بازی‌های قدیمی پرداختم. وقتی اسباب‌بازی‌ها ساخته شد به فکر ایجاد موزه اسباب‌بازی افتادم و آنها را به کانون پرورش فکری کودکان سپردم تا برای آنها موزه‌ای بسازند. وقتی اسباب‌بازی‌ها ساخته شد کار نوشتن «دانشنامه اسباب‌بازی‌های طهران قدیم» را شروع کردم. کار سختی بود اما بالاخره نخستین دانشنامه اسباب‌بازی در سال 1394 منتشر شد و این خلأ علمی هم پر شد و ایران هم جزو چند کشوری شد که دارای «دانشنامه اسباب‌بازی» است.

برای تأسیس موزه اسباب بازی کسی همکاری نکرد

اطلاعات لازم برای ساخت این اسباب‌بازی‌ها را از کجا پیدا کردید؟ به سراغ افراد سن و سال دار رفتید و به نوعی از منابع شفاهی بهره گرفتید؟

پرسشنامه‌ای تدوین کردم و افرادی را مسئول پرسشگری کردم اما متأسفانه این کار بهره‌ای نداشت. لذا از حافظه‌ام کمک گرفتم و به ساخت 110 نوع اسباب‌بازی قدیمی پرداختم.

110اسباب‌بازی تنها از دوران کودکی خودتان در تهران؟

بله، تعجب نکنید. این 110 اسباب‌بازی‌ تازه مقدمه ساخت اسباب‌بازی‌های دیگری است که باید بسازم. با تکیه بر این تعداد اسباب‌بازی که در ذهن داشتم کارگاهی تأسیس کردم و برای ساخت اسباب‌بازی‌ها به سراغ یادگیری برخی مشاغل رفتم که نیاز بود. تا سال 1383 که ساخت این اسباب‌بازی‌ها را آغاز کردم هیچ اطلاعاتی در ارتباط با ساخت آنها نداشتم. برای یادگیری این فنون تجربیات جالبی کسب کردم. نجاری، حلبی‌سازی و خراطی را اندکی آموختم تا بتوانم آنچه در ذهن دارم بازسازی کنم.

پیشنهاد ساخت موزه اسباب‌بازی‌تان به کجا رسید؟

همان زمان که کارگاه ساخت این اسباب‌بازی‌ها را در سال 1383 دایر کردم، به کانون پیشنهاد ایجاد موزه اسباب‌بازی را دادم و مورد موافقت شفاهی قرار گرفت اما هیچ گاه به سرانجام نرسید.

برخلاف امروز که اسباب‌بازی‌ها از سوی کارخانه‌های اسباب‌بازی سازی ساخته می‌شوند در قدیم خود کودکان بودند که با وسایل ساده دست به این کار می‌زدند، به نظر شما که دانشنامه‌ای هم در این رابطه نوشته‌اید این تفاوت تأثیری در رشد فکری این دو نسل از کودکان داشته؟

همانگونه که در سؤال‌تان اشاره کردید کودکان دیروز برخلاف شرایط روزگار فعلی ناچار به ساخت اسباب‌بازی‌های از وسائل دردسترس شان بودند زیرا کار کودک‌بازی است و اسباب‌بازی هم ابزار بازی است. وسایلی که برای ساخت اسباب‌بازی از آنها استفاده می‌شد بسیار محدود بود. یک تکه کاموا، یک تکه استخوان، یک قرقره چوبی خیاطی وسایلی بود که کودک ‌باید با آنها اسباب بازی دلخواه را می‌ساخت.استفاده از این مواد برای ساخت اسباب بازی موجب می‌شد که کودک فکر اختراعی پیدا کند. کودک دیروز لوازم کمی داشت که ‌باید فکر می کردتا با آن اسباب‌بازی دلخواه را بسازد در حالی که برای کودکان امروز مهندسان اسباب‌بازی‌ساز فکر می‌کنند، طراحی می‌کنند و کارخانه‌ها آنها را می‌سازند و در اختیار کودکان قرار می‌دهند. در واقع کودک مصرف‌کننده اسباب‌بازی است و کارخانه‌ها سازنده. کودکان امروز با وجودی که بسیار باهوشند اما دست‌های توانایی ندارند.

برای تأسیس موزه اسباب بازی کسی همکاری نکرد

این اسباب بازی‌هایی که شما در «دانشنامه اسباب‌بازی‌های طهران قدیم»ذکر کردید دیگر در دنیای مدرن کودکان امروز کاربردی ندارد، با این تفاسیر بنابر چه ضرورتی دست به این کار زدید؟

بله، همانگونه که اشاره کردید این اسباب بازی‌ها در دنیای مدرن امروز کاربردی برای کودکان ندارند، با این وصف حفظ و نگهداری آنها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی و ملی ضروری است. کودکان نسل‌های آینده سیر تحول و تطور اسباب‌بازی را در موزه می بینند و می‌آموزند که همان اسباب‌بازی‌هایی که الآن با آنها بازی می‌کنند در آینده در موزه‌ جای خواهد گرفت.

گویا در جهت تأسیس موزه‌ای جهانی برای اسباب‌بازی در کانادا پیشنهادی هم به متولیان فرهنگی آن کشور داده‌اید؟

بله همین طور است، برای دیدن یکی از فرزندانم به کانادا رفته بودم که به فکر تأسیس موزه افتادم. به محض مطرح کردن این پیشنهاد از آن استقبال شد ولی چون من در کانادا زندگی نمی‌کنم آن را پیگیری نکردم.

تأکید کردید که علاقه‌ای به توقف در هیچ حوزه‌ای ندارید با این تفاسیر حوزه اسباب‌بازی را هم بزودی رها خواهید کرد؟

بله، چرا که گمان می‌کنم دینم را به کودکان هم ادا کرده و هرکاری از دستم برمی‌آمده انجام داده‌ام، چند سال دیگر آن را رها می‌کنم و به مطالعه دیگری می‌پردازم.مدتی است مطالعه در حوزه دیگری را شروع کردم و آن مطالعه پیشه‌هایی است که از بین رفته و به تاریخ پیوسته. مثلاً در گذشته همه خانه‌ها حیاط داشت و در هر حیاط حوض آبی بود و شغلی هم بود به‌نام «آب حوض کشی» با از بین رفتن حیاط و حوض آب شغل«آب حوض‌کشی» هم از بین رفته و حتی کودک امروز هم نمی‌داند که «آب حوض کشی» یعنی چه؟ تا چه رسد به چند قرن بعد که این واژه کاملاً غریب و دور از ذهن است. و از آن جمله‌اند پالان‌دوزی، نعلبندی، تعزیه خوانی،نقالی و صدها شغل دیگر. این دانشنامه در سه جلد و با نام «پیشه‌های کهن ایران» زیر چاپ است و تا یکی دو ماه آینده رونمایی خواهد شد.

چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۵


۳۰ تير ۱۳۹۵