کتاب‌های درسی چطور نوشته شده اند؟

کتاب‌های درسی چطور نوشته شده اند؟
هفته نامه همشهری جوان: قصه، قصه کتاب هایی است که نوشته اند و ما خوانده ایم، به همین سادگی. برای نوشتن کتاب های تاریخ ادبیات و آرایه های ادبی و دستور زبان فارسی و... قرعه به نام چه کسانی افتاده و آن ها با چه معیارهایی کتاب هایشان را نوشته اند؟ هیچ وقت برایشان پیش آمده سر آن کتاب، با دیگران حتی دعوایشان شود؟ با بی مهری هم مواجه شده اند؟ مثلا بدون اطلاع آن ها بخش هایی از کتابشان را حذف کرده باشند یا شیوه آموزشی را که برای کتاب در نظر داشته اند، نادیده گرفته باشند؟ این جا به سراغ همین ماجراها رفته ایم.
تقریبا چنین اطلاعاتی را نمی توان هیچ جا به طور منسجم پیدا کرد. بعضی از این خاطره ها در کتاب های جشن نامه و زندگی نامه هاست و بعضی ها را باید میان سوال های خبرنگاران از این استادان پیدا کرد.

مصطفی رحماندوست

سر تعلیمات دینی دعوایم شد

زمان جنگ در مجلات رشد بحث های دفاع غیرنظامی را برای بچه ها مطرح می کردم؛ مثلا صفحه ای داشتیم با عنوان من جنگ را به چشم خود دیدم تا بچه ها نترسند، اگر جایی بمباران شد، چطور برخورد کنند. به من گفتند ما یک درس آمادگی نظامی داریم که ارتشی ها نوشته اند. خیلی بچه ها متوجه نمی شوند. تو هم یکی دیگر بنویس. آن موقع خانم فریبا کلهر همکارم بود، گفتم برود دروس را خلاصه کند، او خلاصه کرد و من نوشتم شد کتاب آمادگی دفاعی (1366).
شعر عهد جاهلیتم را چاپ کردند!

من تعلیمات دینی را هم برای اول دبستان نوشتم (1366). یکی از اختلافات من و دکتر حداد عادل سر این کتاب بود. اصرار من این بود که اسم کتاب تعلیمات دینی نباشد و اصرار دکتر حداد عادل این بود که اسم کتاب تعلیمات دینی باشد. من اصرار کردم که این کتاب نمره نداشته باشد ولی نپذیرفتند. آمدند برای 50- 40 کلاس به صورت آزمایشی کتاب تعلیمات دینی را انتهای کتاب فارسی چسباندند و مثلا فارسی 100 صفحه ای شد 170 صفحه. آزمایش کردند و جواب نداد.

من آن موقع به دکتر حداد عادل می گفتم کتاب فارسی سخت است، چه رسد بخواهید دینی را هم ببرید آخر کتاب فارسی. کتاب را جدا کردند و به صورت دو کتاب جداگانه تدریس کردند... کتاب درسی فراز و فرودهای بدی را طی کرده؛ اگر از شاعران و نویسندگان خوبی که شعرشان را داخل کتاب ها می بینیم بپرسیم فورا می گویند آن شعرها جزء پایین ترین شعرهای من است.

من شعری داشتم که جزء پایین ترین شعرهای عهد جاهلیت من در ادبیات کودکان بود: «مادرم گفت برو، گفتم چشم/ پدرم گفت بیا گفتم چشم/ هرچه گفتند به من با لبخند/ گوش کردم همه را گفتم چشم» اصرار داشتند که شعر در کتاب تعلیمات دینی چاپ شود. هر چه من گفتم آقا من این شعر را خودم هم قبول ندارم و شما یک مجموعه شعر من را پیدا کنید که این شعر را من در آن چاپ کرده باشم، گوش نکردند.
شعر عهد جاهلیتم را چاپ کردند!

واقعیت این است که خیلی از شعرها و قصه هایی که در کتاب درسی چاپ شده قصه هایی است که خودشان دوست دارند نه بچه ها. (خبرنامه، شماره 29)



دکتر روح الله هادی

کلمه «آرایه» از کجا آمد؟

در سال های دهه 60، کتابی که برای درس بلاغت تدریس می شد، «فنون و صنایع ادبی» بود که بعد از انقلاب به کوشش مرحوم دکتر سید حسن سادات ناصری تالیف شده بود. یک جلد برای سال دوم دبیرستان رشته فرهنگ و ادب و یک جلد هم برای سال سوم. کاری که انجام شده بود، عمدتا بازنویسی و ساده نویسی دو کتاب معروف «حدائق السحر فی دقائق الشعر» یا به تعبیری «ترجمان البلاغه» و «المعجم فی معاییر اشعار العجم» بود و نگاهی هم به کتاب های بعدی مثل کتاب مرحوم استاد جلال الدین همایی بود... این کتاب به شکل خاص و بلاغت قدیم به طور عام چهار اشکال داشت: 1. زبان دشوار 2. تقسیم بندی های پیچیده 3. شاهد و مثال های عمدتا تکراری 4. پرهیز از بیان فایده بلاغت.

من با تشخیص این عیوب به سراغ کتاب آرایه ها رفتم. زبان را تا آن جا که می شد، ساده کردم به گونه ای که کتاب، کتابی خودخوان بشود، کتابی خودآموز. دلیلم هم این بود؛ چون من روستایی بود ما در روستا اصلا دبیر ادبیات نداریم و به یک دبیر جغرافیا می گویند برود آرایه ها را درس بدهد. این کتاب باید آن قدر آسان باشد که معلم بتواند شب کتاب را بخواند و فردا به دانش آموزان درس بدهد. کوشیدم زیباترین بیت هایی را که در کل عمرم از ادبیات خوانده و آموخته بودم در کتاب آرایه ها بیاورم.
شعر عهد جاهلیتم را چاپ کردند!

اصطلاح آرایه ها را هم اولین بار دکتر میرجلال الدین کزازی ساختند. منتها این کتاب با این همه تازگی در محتوا، اگر با نام پیشین عرضه می شد، نمی توانست این اندازه مخاطبان را به خودش جلب کند. تغییر اسم یک اتفاق بود. من پیشنهاد کردم که اسم اصلی را آرایه بگذارند و تقریبا همه پذیرفتند و رایج شد.


سلیم نیساری

اولین «دارا و سارا»

زمانی که دکتر منوچهر اقبال، وزیر فرهنگ بود، مرتب به وزارت فرهنگ نامه می نوشتند و از کتاب های ابتدایی ایراد می گرفتند. آقایی بود که می گفت من در پنج ساعت به بزرگسالان خواندن و نوشتن یاد می دهم. این ها باعث شد وزارت فرهنگ اعلام کند که هر کس مدعی ارائه روش جدیدی در تدریس سال اول برای بی سوادان است، بیاید و گزارش بدهد. هشت نفر انتخاب شدند. دکتر محمدباقر هوشیار که معلم من هم بود، آمده بود و انتخاب شده بود.

جلسه ای گذاشتند و گفتند ما می خواهیم کلاس آموزشی درست کنیم. هر کدام از شما 60 جلسه درس بدهید. بچه ها هم شرایط خاصی داشته باشند؛ مثلا از خانواده فارسی زبان نباشند، قبلا درس نخوانده باشند و از اول شروع کرده باشند. هر کس با هر روشی که می خواهد، درس بدهد. بعد از 60 جلسه دو بازرس، دو استاد دانشگاه می آیند و امتحان می گیرند، یادم هست دکتر جلالی و دکتر بیژ« بودند.

رونوشت گزارشی را که آن ها دادند، هنوز دارم؛ گزارشی را که استادان از روش تدریس من دادند، باعث شد وزارت فرهنگ کتاب من را (دارا و سارا) چاپ کند و این اولین کتابی بود که در سال 1328 رنگی چاپ شد. فکر رنگی بودن تصاویر کتاب متاثر از دیدن کتاب های خارجی بود. طبیعی است که اگر تصاویر کتاب رنگی باشد، توجه بچه را جلب می کند... دارا و سارا اسامی هستند که هر دو ریشه ایرانی دارند، هم ساده هستند و هم صمیمی و این خیلی به یادگیری کمک می کند.
شعر عهد جاهلیتم را چاپ کردند!

یادم نمی آید که من این دو اسم را با هم در جایی دیده باشم. دارا در کتاب های اول بود، چون نوشتن آن آسان بود و من سارا را هم به این دلیل اضافه کردم که مصوت های بلند داشت و نوشتنش هم ساده بود. من خطی را در کتاب به کار بردم که نه نسخ بود و نه نستعلیق. اسم آن را خط «نوآموز» گذاشتم. دلیلش هم این بود که وقتی شما برای مثال می نویسید «خرد» یا «تخ» صورت «خ» در خط تحریری تغییر می کند اما در این خط نوآموز شکل حروف هیچ تغییری پیدا نمی کرد.

تا قبل 1328 بچه ها کتابی که جبار باغچه بان نوشته بود، می خواندند. کتاب او تقریبا بدون ایراد بود و می شود گفت خدمتی کرد. در سال 1329 به لندن رفتم. در سال تحصیلی 29- 30 هم این کتاب تدریس شد. بعد از اتمام تحصیلاتم از آمریکا به ایران آمدم. به وزارت فرهنگ رفتم تا ببینم پرونده کتابم به کجا رسیده است. وزارت فرهنگ اختیار چاپ را به ناشری داده بود تا کتاب را چاپ کند و به تبریز بفرستد. آن کتاب را پیدا کردم؛ گریه آور بود. جلد اصلی کتاب دارا و سارا و دور و برش هم نقاشی خیلی قشنگی بود. متن کتاب هم دورنگ بود تضاد را به خوبی نشان می داد اما ناشر جدید، رنگ های جلد را حذف کرده و کتاب را هم که قرار بود رنگی باشد، با یک رنگ بی رمق که معلوم نبود قهوه ای است یا نارنجی چاپ کرده بود.

از همه بدتر برای این که ارزان تر تمام بشود، 10 صفحه راهنمای تدریس برای معلم را نیز همراه کتاب چاپ کرده بود. در صورتی که راهنمای معلم باید جدا می بود. من از کار آقای مدیر کل فنی بیشتر خوشحال شدم که اجازه نداد این کتاب با اسم من تدریس شود. (خبرنامه، شماره 12)


۲۴ مهر ۱۳۹۶