مدیر انتشارات معین معتقد است می‌توان جلوی فعالیت مافیای کتاب و چاپ کپی و غیرقانونی آثار ناشران را در یک ساعت گرفت

مدیر انتشارات معین معتقد است می‌توان جلوی فعالیت مافیای کتاب و چاپ کپی و غیرقانونی آثار ناشران را در یک ساعت گرفت

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: لیما صالح رامسری یکی از مدیران نشر کشور است که کار خود را از روزگار جوانی و با کار کتابفروشی و ویراستاری آغاز کرده است. این انتشارات که طی سال‌های گذشته آثار مهمی از حوزه ادبیات، تاریخ و زبان‌شناسی را از مولفان مختلف کشور منتشر کرده با نام‌های مهم و تاثیرگذاری چون هوشنگ مرادی کرمانی، میرجلال‌الدین کزازی، احمد محمود و ... شناخته می‌شود.

کارنامه تقریبا 4 دهه‌ای صالح رامسری در حوزه کتاب و نشر باعث می‌شود که در ادامه گفتگو با فعالان حوزه نشر به گپ و گفتی مفصل با او بنشینیم. به این‌ ترتیب، پس از گفتگو با مدیران نشر افق، ققنوس، ثالث، کتاب پارسه، نگاه و کتابسرای تندیس، هفتمین مصاحبه و مباحثه از این مجموعه با مدیر انتشارات معین، منتشر می‌شود این گفتگو در دفتر انتشارات معین حوالی خیابان انقلاب اسلامی انجام شد و در آن درباره بخشی از تاریخ انتشارات امیرکبیر، شخصیت‌هایی چون دکتر محمد معین، غلامحسین یوسفی، مهرداد بهار، هوشنگ مرادی کرمانی، احمد محمود، میرجلال‌الدین کزازی، ژاله آموزگار، نمایشگاه‌های کتاب فرانکفورت، تهران و لندن، بحث نوسان ارز و گرانی کاغذ، قاچاق کتاب و ... صحبت شد.

گویندگانی چون بهروز رضوی، ابوالحسن تهامی یا سیروس ابراهیم‌زاده هم از جمله افرادی هستند که در جهت انتشار بخشی از میراث ادبیات فارسی در حوزه نثر، با این انتشارات همکاری داشته‌اند که بخشی از گفتگوی پیش‌رو به آن‌ها و مجموعه گنج حکمت که این ناشر منتشر می‌کند، اختصاص دارد.

از دیگر بخش‌های مهم این گفتگو، موضوع چاپ غیرقانونی و کپی کتاب‌های ناشرانی چون معین با کیفیت نازل است که سهم زیادی از گفته‌های صالح رامسری را به خود اختصاص می‌دهد. این مدیر نشر باور دارد که می‌توان جلوی فعالیت‌های غیرقانونی مافیای کتاب را در یک ساعت گرفت اما وزارت ارشاد این کار را نمی‌کند.

در ادامه مشروح گفتگو با مدیر انتشارات معین را می‌خوانیم:

* انتشارات معین، یک انتشارات دهه شصتی است و کارش را سال‌های ابتدایی دهه شصت، حدود سال ۶۴ منتشر کرد!

بله، دهه شصتی هستیم ولی وقتی هنوز خیلی پا نگرفته بودیم، اولین کارمان را سال ۵۹ منتشر کردیم به نام مجموعه‌مقالات دکتر محمد معین.

* سال ۵۹ هم با نام انتشارات معین فعالیت می‌کردید؟

بله. اصلا نام انتشارات معین را به‌خاطر چاپ همین اثر انتخاب کردیم. سال ۵۷ که در انتشارات امیرکبیر کار می‌کردم، قرار بود در اَعلام فرهنگ معین تغییراتی رخ بدهد. فرهنگ را که نمی‌شد دست زد ولی قرار بود در اعلامش تغییراتی داده شود و برخی مداخل، خلاصه‌تر شده و برخی مداخل هم اضافه شوند. من آن‌زمان در بخش تولید انتشارات امیرکبیر بودم و باید کارها را به دختر دکتر معین، خانم مهدخت معین نشان‌ می‌دادیم.

* ایشان وارث دکتر معین بود؟

بله. همین شرایط باعث شد با خانواده دکتر معین بیشتر آشنا بشوم و از همسر دکتر معین هم برای نام انتشاراتم اجازه بگیرم. من در امیرکبیر از ساعت ۷ تا ۱۴ کار می‌کردم و باید کار دومی هم برای شیفت بعدازظهر می‌داشتم. این شد که به‌جای این‌که در موسسه دیگری به کار نمونه‌خوانی، ویرایش یا غلط‌گیری بپردازم، خودم یک انتشارات تاسیس کنم. آن‌موقع هم این‌طور نبود که حتما باید مجوز یا کارت نشر داشته باشی. بعدها بود که وزارت ارشاد آمد نظم و سازمانی به کار داد. با همین رویه هم به ناشران کاغذ دادند که مشخص شود کاغذ کجا فروخته می‌شود و یا مثلا در بازار آزاد فروخته نمی‌شود.

* پس با دکتر معین نسبت فامیلی نداشتید!

نه. نسبتی ندارم. ولی آشنایی‌ام من را به این صرافت انداخت که اسم انتشاراتم را معین بگذارم.

* پس این رابطه از انتشارات امیرکبیر شروع شد.

از امیرکبیر که نه! چون پیش از آن هم به دکتر معین ارادت داشتم. پس از آن و هنگام کار در امیرکبیر بیشتر با فرهنگ او مانوس شدم. پس از انقلاب، یکی از اتفاقاتی که افتاد این بود که تمام ارگان‌ها و نهادها برای این‌که عقب نمانند، یک مسجد و یک کتابخانه برای خود درست کردند؛ حتی هر وزارتخانه‌ای. داشتن هر کتابخانه‌ای هم مستلزم این بود که یک فرهنگ معین و یک فرهنگ آریان‌پور در آن باشد.

* فرهنگ دهخدا چطور؟

فرهنگ دهخدا هم بود اما به این شکل نبود. یعنی برگ برگ بود و هنوز جمع‌بندی نشده بود. البته منظورم از برگ برگ، به صورت جزوه‌جزوه بود. افرادی که علاقه‌مند و مخاطب این فرهنگ بودند، این بخش‌های مجزا را خریداری کرده و بعدا خودشان به صحافی‌های دستی بیرون می‌سپردند. بنابراین این‌طور نبود که فرهنگ دهخدا به صورت مجلد وجود داشته باشد. فرهنگ معین هم پیش‌ از انقلاب به صورت بُن بود. یعنی پولی می‌دادی، بنی به شما داده می‌شد و هر وقت مجلد جدید چاپ می‌شد، در عوض دادن بن، مجلد را به شما تحویل می‌دادند.

* بن را از کجا گرفته و به کجا می‌دادید؟

از خود انتشارات امیرکبیر. باید برای ثبت‌نام پولی پرداخت می‌کردید تا نامتان در فهرست خریداران قرار بگیرد. شما از نسلی هستید که این بن‌ها را ندیده‌اید! ما برای خرید نفت و شکر هم از این بن‌ها می‌گرفتیم.

* منظورتان کوپن است!

بله.

آن روزها گاهی‌که به شهرستان می‌رفتم، برخی معلمان و دوستان چون می‌دانستند من در بخش ویرایش انتشارات امیرکبیر هستم، می‌گفتند می‌شود یک فرهنگ معین هم به ما بدهی؟‌ آن زمان برخی از مترجمان و ویراستاران، فرهنگ را با بن‌شان خریده و در بازار آزاد می‌فروختند.

* با این حساب، فرهنگ معین را بیشتر اهالی تحقیق و پژوهش می‌خریدند!

بله. اوایل انقلاب یک موجی راه افتاده و عشق کتاب خواندن و کتابخانه‌داشتن به جان‌ها افتاده بود. جدا از نگاه فرهنگی به قضیه، یک رویه اثبات‌گرایانه که من هم اهل فرهنگ هستم، شکل گرفته بود که به خاطرش اول فرهنگ معین و بعد فرهنگ آریان‌پور را می‌خریدند. به همین‌دلیل فرهنگ معین حتی در بازار آزاد خرید و فروش می‌شد. آن روزها گاهی‌که به شهرستان می‌رفتم، برخی معلمان و دوستان چون می‌دانستند من در بخش ویرایش انتشارات امیرکبیر هستم، می‌گفتند می‌شود یک فرهنگ معین هم به ما بدهی؟‌ آن زمان برخی از مترجمان و ویراستاران، فرهنگ را با بن‌شان خریده و در بازار آزاد می‌فروختند.

* شما از چه سالی در امیرکبیر فعالیت می‌کردید؟

از سال ۵۶.

* در چه زمینه‌هایی کار می‌کردید؟ ویرایش؟

از کار تصحیح و نمونه‌خوانی به رسم‌الخط رسیدم و بعد که هم تغییر و تحولاتی که پس از انقلاب در امیرکبیر رخ داد، مسئول بخش ویرایش انتشارات شدم. پس از انقلاب بخش تولید که تشکیلات بزرگی داشت، تعطیل شد. سپس یک واحد کوچک راه افتاد که در آن با مرحوم عباس حری همکاری داشتم و به کار نمونه‌خوانی و غلط‌گیری مشغول بودیم.

* یعنی پس از انقلاب، هم در امیرکبیر بودید و هم خودتان انتشارات معین را داشتید؟

بله در امیرکبیر بودم ولی در مقطعی که مدیریت‌ها تغییر می‌کرد، دیدم با برخی از مدیرها نمی‌توانم کار کنم و به طور کامل سراغ کارهای انتشارات خودم رفتم.

* چه سالی از امیرکبیر بیرون آمدید؟

سال ۶۷ یا ۶۸ بود. که دفتری اجاره کردیم و کارهای معین را در آن انجام می‌دادیم.

* در همین خیابان انقلاب؟

بله یک ساختمان دوطبقه قدیمی بود که البته بعدها خرابش کرده و سازه جدیدی به‌جایش ساختند.

* پیش از امیرکبیر سابقه فعالیت فرهنگی یا کار در حوزه کتاب را داشتید؟

در دوران تحصیلم، زمانی که هنوز در شهرستان بودم، تابستان‌ها در کتابفروشیِ دانش شهر رامسر کار می‌کردم. آن‌موقع بچه‌ها باید در تعطیلات، کار می‌کردند و اصطلاحا در خیابان‌ها وِل نبودند. بعد هم مدتی را در مجله فردوسی کار کردم. از آن‌جا هم به امیرکبیر رفتم.

* وقتی از شهرستان به تهران آمدید، به طور مستقیم وارد امیرکبیر شدید؟

تهران که آمدم، در دبیرستان خوارزمی محصول تحصیل شدم. برای این‌که هزینه‌هایم را تامین کنم، کارهای مختلفی را تجربه کردم که یکی‌شان حضور در مجله فردوسی بود. رفتنم به امیرکبیر مربوط به زمانی است که تولیدش پس از جریان اعتصاب گروه ناصر موذن، تقریبا غیرفعال شده بود.

* انتشارات معین پس از مجموعه‌مقالات دکتر معین، چه آثاری را چاپ کرد؟

دومین کاری که چاپ کردیم، دفتر ایام دکتر زرین‌کوب بود. بعد، تاریخ اجتماعی ایران در عصر زند، بعد قاجار و همین‌طور کار ادامه پیدا کرد. از همان اول، به دنبال کارهای استخوان‌دار بودم. یکی از افرادی که این مساله را گوشزد می‌کرد، دوستی به نام آقای محسن محمدی بود که کارمان را با هم در انتشارات امیرکبیر شروع کردیم. برخی دوستان بودند که می‌گفتند ای آقا! برو سراغ چاپ تعبیر خواب ابن‌سیرین! از این کتاب‌ها که پولی در نمی‌آید!

* چهره‌های بزرگ و افراد دارای آثار استخوان‌دار چطور به شما، به عنوان ناشری جوان اعتماد می‌کردند که آثارشان را چاپ کنید؟

با انسان‌هایی چون دکتر زرین‌کوب یا احمد محمود، از انتشارات امیرکبیر آشنا بودم یا مثلا با آدمی مثل جعفر شهری. چون زمانی در بخش تولید انتشارات امیرکبیر بودم، با این چهره‌ها آشنایی و سلام‌وعلیک داشتم. پشتوانه من این‌ آشنایی بود. مثلا اگر در خانه زرین‌کوب، شهری یا احمد محمود را می‌زدم، با همین دلگرمی بود. خب آن‌ها هم وقتی که کتاب چاپ می‌شد و کیفیتش را می‌دیدند یا چک دستمزدشان را به‌موقع می‌گرفتند، اعتماد می‌کردند. ولی امروز دیگر این‌طور نیست!

* بله و امروز دیگر اساتید، کتاب‌هایشان را به ناشران جوان نمی‌دهند. یعنی ناشران قدیمی و شناخته‌شده هستند که آثار چهره‌های مطرح امروزی را منتشر می‌کنند.

بله. حق هم دارند. نمی‌گویم کار جوان‌های امروزی خوب نیست اما بگذارید یک خاطره در این‌باره بگویم. یک بار به خانه دکتر شفیعی کدکنی رفته بودم تا کتابی از او برای چاپ بگیرم. در آن دیدار، جمله مهمی به من گفت. در همین برخوردها بود که کار نشر و طریقه برخورد صحیح با یک مولف را یاد گرفتم. آقای شفیعی گفت آقای رامسری تا الان کتاب‌های من را فلان ناشر چاپ کرده است. حالا اگر کتاب جدیدم را به شما بدهم، آن ناشر همیشگی‌ام می‌پرسد کجای کارم ایراد داشته که کتابت را به ناشر دیگری دادی؟‌ اگر پرسید چرا ناشرت را عوض کردی، من چه جوابی بدهم؟ آیا این ناجوانمردی نیست؟ من هم بلند شدم و دکتر شفیعی را بوسیدم و گفتم معنویت و درسی را که باید با چاپ کتاب شما می‌گرفتم، با همین جملات گرفتم.


۲۹ خرداد ۱۳۹۷