گفت‌وگو با کیومرث کیاست | هویت مساوی است با رنج

گفت‌وگو با کیومرث کیاست | هویت مساوی است با رنج
گفت‌وگو جاوید رمضانی با کیومرث کیاست

تنظیم کننده: دینا صنیعی

کیومرث کیاست، هنرمند باسابقه، متفکر و معلمی گرانقدر است که چندی پیش شاهد نمایشگاه او در گالری ساربان بودیم وی از مرزهایی که حاصل ۶۰ سال کوشش و تلاش در عرصه‌ی هنر اجتماعی است عبور نموده و اوج تفکر و هستی‌شناسی خود را در مواجهه با چیستی زندگی در کمال صداقت در آثارش به نمایش می‌گذارد. کیاست امروز خود را کاریکاتوریست نمی‌داند و آثارش را حاصل تأمل در زندگی انسان معاصر ذکر می‌کند.

kayoumarth kiasat sareban 9

جاوید رمضانی: آیا هنرمند رنج را بازتاب می‌دهد یا التیام را، آنها در تاریخ هنر چه رفتاری داشته‌اند؟
کیومرث کیاست: شما در جایی مثال حافظ را زدید که چرا مغول‌ها را ندید و سعی کرد مردم را امیدوار نگه دارد، خوب من حافظ شناس نیستم، اما باید ببینیم شیراز در آن زمان چه شرایطی داشته و چرا دست نخورده باقی مانده است؛ در حالی که به تبریز و نیشابور حمله کردند. من نمی‌خواهم بگویم مطلقاً جغرافیا بر تفکر تأثیرگذار هست، ولی اثر خود را روی هنرمند خواهد گذاشت. مکتب تبریز شرایط‌ش با هرات فرق داشته. نقاشان درباری در قرن شانزدهم روزمزد بودند و شاه طهماسب شروع به جمع کردن نقاشان کرد. در قرن هفدهم زمانی که اروپاییان به ایران سفر می‌کنند، و فروش کالا و تابلو شروع می‌شود، نقاشی به تبریز می‌آید. اینجاست که تولید نقاشی‌ها به سرعت شروع می‌شود و سپس به فروش می‌رسد.
جاوید رمضانی: نقاشی به عنوان عملی لوکس در دست اعیان بوده؛ حال هنری که در توده‌ی مردم رواج داشته چه بوده است؟
کیومرث کیاست: به نظر من، هنر مردمی ما سفال و مفرق‌های لرستان بوده است. شما دقیقاً آیین‌های مردم را آنجا می‌بینید.
kayoumarth kiasat sareban

جاوید رمضانی: به نظر من، آنها تزیینی هستند. بهشت در زمین می‌سازند و امید. شما در سفال‌ها و مفرغ‌ها اکسپرسیونی از رنج و بدبختی نمی‌بینید؟
کیومرث کیاست: دوران‌ها فرق می‌کنند. اگر شما در مورد سفال این را می‌گویید، بحث من پیش از تاریخ است؛ دریا اسطوره است. زمین اسطوره است. آگاهی وجود دارد، انسان وقتی به آگاهی مادی رسید رنج کشید و آن آیین‌ها رفتند. دریا اگر کسی را غرق می‌کرد، می‌گفتند خدای دریا او را خورده. این باورها الان مادی شده و مرگ را نابودی می‌دانند.
جاوید رمضانی: شما معتقد هستید که هستی‌شناسی ایرانی که از ابتدا شروع شده، هستی شناسی استوار بر جهان دیگری است و زمانی که این مادیت مطرح می‌شود و این آگاهی را کنار می‌گذارد، رنج شروع می‌شود و امید از بین می‌رود؟
کیومرث کیاست: رنسانس با تمام تحولاتش زندگی را از بین می‌برد؛ علم رشد می‌کند؛ اشکال اینجاست که برضد تفکر خود قیام می‌کنند، به هنر کاری ندارم، این چه تفکر اومانیستی است؛ شما انسان‌ها را تکه پاره می‌کنید. این چه هنری است؟ اینها ضد هنر انجام می‌دهند، یا مارسل دوشان را می‌بینید که همه‌ی هنرها از زیر عبای او درآمده است. اینهاست که
هنر را بوجود آورده.

kayoumarth kiasat sareban 20

جاوید رمضانی: یعنی همه‌ی هنر از دستشویی دوشان درآمده؟
کیومرث کیاست: این دقیقاً درست است. فلسفه و تفکر مادی این است؛ آگاهی این مدرنیست انقدر رشد می‌کند که تا بی‌نهایت پیش می‌رود.
جاوید رمضانی: به‌طور انضمامی برگردیم به رفتاری که هنرمند امروز می‌تواند داشته باشد.
کیومرث کیاست: ببینید، بیایید روند هنر غرب را پیگیری کنیم، مثلاً اندی وارهول درعین سادگی وضعیت سرمایه داری امریکا و مصرف گرایی را نشان می‌دهد.
جاوید رمضانی: یعنی هنرمند راوی وضعیت جامعه خویش است؟
کیومرث کیاست: ساده‌ترین روایت تاریخ می‌تواند بستر وقایع خود را بیان کند. انتقاد من این است؛ اگر به او سفارش و الگو بدهیم، این دیگر چه هنر و تاریخی خواهد بود، کذب است. مثلاً در قاجار، ما بیاییم و مبتذل‌‌‌ترین هنر را دوباره بازسازی کنیم، یعنی بازگشت به گذشته، پس هنرمند الان می‌خواهد چکار کند؟
جاوید رمضانی: من ناخودآگاه به صورت ریشه‌ای نگاه می‌کنم. در مواجه با یک اثر هنری مثل تابلو شما، تئوری مطرح می‌شود که این خشم و درد در درون من است؛ وقتی این را می‌بینم همدلی می‌کنم. من تصفیه و آرام می‌شوم وحس می‌کنم کسی من را فهمیده.
کیومرث کیاست: وقتی تیرماه گذشته شروع به‌کار کردم، همسرم در قید حیات بود. قصد داشتم همان سبک را ادامه دهم. اگر نگاه کنید آن تابلو اول با بقیه فرق دارد، اگر همسرم زنده بود کارهای جدید من شکل نمی‌گرفت. این کارها به من الهام شد و این را مدیون یک مرگ هستم. من آن زمان آدم دیگری بودم و هیچ وقت نمی‌خواستم کسی از کارم مشمئز شود، ولی شما به تابلوها نگاه کنید حالتان بد نمی‌شود؟ من در آنها تمام تجربیاتم را نشان دادم. انسان من نمی‌خندد، شادی نمی‌کند، میخکوب شده است. موانعی وجود دارد برای شاد بودن. اگر اخبار نمی‌دیدم، اگر سرمایه داری نبود وخیلی اگرهای دیگر. من هنرمندم و حساسیت بالایی دارم. من موقع خرید دارو برای همسرم هزار تا مشکل داشتم. چطور می‌شود انسانها را رنج داد برای لذت جویی بیشتر خود!کوربه نقاش اومانیستی بود؛ تابلو سنگ شکنان وی فوق‌العاده است؛ و اعتراضی که به آن می‌شود این است که این آدم‌ها لایق نقاشی کردن نیستند، پس چه کسی لایق نقاشی است؟ زنان اشراف؟ من نمی‌توانم به دنبال زرق و برق بروم.
kiasat 4

جاوید رمضانی: حقیقت این است که این نگاه هنر، مدت‌هاست قدرتمند بوده و هست وخواهد بود، اما نگاه‌های متفاوتی وجود دارد، به‌طور مثال وقتی به طبیعت رجوع می‌کنیم، در طول تاریخ گفتمان مشخصی به اسم عرفان داریم، حالا ممکن است این دو نظریه در مقابل هم قرار بگیرند. از منظر شخص من، همان عظمتی که در کار سپهری می‌بینم در این کارها وجود دارد، یعنی زیبایی ایستادن در مقابل یک هیبت. وقتی که شما می‌بینید آنها پشت می‌کنند به فرم انسانی و می‌روند به سمت فرم طبیعی و ریشه‌ها با همان درد و سختی هم زندگی می‌کنند، و یا عباس کیارستمی در میان جنگ می‌رود به داستان زیر درختان زیتون، این حرکت، انسانی و تکان دهنده است؛ و در یک کلمه، در محتوا درگیر جنگ می‌شود. در کشور ما شاعرانگی به ما امید می‌دهد و تمدن‌ساز بوده است؛ وقتی می‌گوید پشت هیچستانم، واقعاً هیچستان همین‌جاست.
کیومرث کیاست: ببینید این مسایلی که می‌گویید، عرفان، صوفی‌گری، هستی شناسی‌ها متفاوت است. اگر ما آگاهانه نرویم راه را اشتباه رفته‌ایم. این را کانالیزه نکنیم که هر کسی بی خبر باشد شاد هست.
جاوید رمضانی: بیایید به مسیری نگاه کنیم از سال‌های پنجاه، از زمانی که کتاب محصص آمد و هفت سال بعد کتاب شما. در این سال‌ها شما به عنوان فردی مطرح در مطبوعات فعالیت داشتید. چیزی که من از شما در این کارها دیدم، توجه بیشتر به نقاشی بوده تا آن طنز اجتماعی.
کیومرث کیاست: من دوست ندارم کاریکاتوریست خطاب شوم، بنا به دلایلی تکنیک من الان پیچیده شده است. سن و تجربه من به این رسیده و بعد از این نمی‌دانم چه خواهد شد.

kayoumarth kiasat sareban 2

جاوید رمضانی: ما در این حیطه دو جریان را شاهد هستیم. آقای اسدی پور، پرویز شاپور و حسین رمضانی، اینها جریاناتی بودند که ادامه داشتند، ولی خوب شما الان دنباله‌رو دارید. من دیروز نمایشگاه یاشار صلاحی بودم. همین سبک بود، طراحی اجتماعی با نگاه طنز تلخ، وخیلی آدم‌های دیگری هستند که در این وادی کار می‌کنند و این به یک جریان هنر بدل شده که ادامه دارد.
کیومرث کیاست: جنگ دفاع مقدس که تمام شد، این سبک نقاشی خیلی زیر سؤال رفت. در مجله‌ها گفتند بروید دنبال نقاشی خودمان. می‌خواستند با اساطیر، نمادها، و سمبل‌ها احیای سنت کنند، ولی این جریان جدی‌تر شروع شد. یک مدت ترمه، گل و مرغ و خوشنویسی کار کردند، ولی افراط شد. هویت مساوی است با رنج، این قابل احترام است، ولی درد زیادتر شد. شما ببینید در خاورمیانه چه رخ داد، به آتش کشیده شد. هنرمندان تاریخ حساس هستند، نمی‌توانند به سرزمین بی‌خیال باشند، به انسان. موضوعی که وجود دارد، بازخورد زندگی هر هنرمندی در آثارش دیده می‌شود. من اگر دوباره زندگی خود را ورق بزنم و جلو بیایم، تا امروز خیلی کتک خورده‌ام. مثلاً در مدرسه تنبیه می‌شدیم با چوب، با عصبانیت و خشم ما را می‌زدند، به‌طوری که تا سه روز جای آن درد می‌کرد. خلاصه آموزش با تنبیه همراه بود. اولین زندان ما زیرزمین بود. شکنجه‌گاه خانه. بعد بزرگ شدیم، عاشق شدیم، تنبیه شدیم؛ پس من هیچ چیز را با آرامش در زندگی تجربه نکردم.
این نقاشی‌ها حاصل یک سال نیست، بلکه این ته نشست هفتاد سال است. من در چاپخانه پدرم شاگردی می‌کردم، پنج ریال می‌داد نهار بخورم. من آن را جمع می‌کردم و کیهان بچه‌‌‌ها می‌خریدم به امید لوبیای سحرآمیز صبح تا شب کارگاه تمیز می‌کردم، حروفچینی می‌کردم با سرب و یک لامپ شصت واتی. وقتی می‌خواستم بیرون بروم به بهانه‌ی آب برداشتن، چند دقیقه فرار می‌کردم. اینجوری بزرگ شدیم ما وآخرش هم که فاجعه رخ داد. من مرگ زیاد دیدم، ولی مرگ همسرم من را دیوانه کرد. می‌دانید، هیچ چیز من را آرام نمی‌کرد، حتی طبیعت، کوه، هیچ لذتی برای من نداشت. آن موقع با همسرم می‌رفتم. الان چه شادی بکنم، چه شادی را بکشم. من خودم از همسرم نگهداری کردم. مجنون بودم. روزهای اول عاطفه بود، روزهای آخر مجنون شدم. همخونم نبود ولی ما یکی شده بودیم. انسانی بسیار باسواد، مدیر و پاک بود. حیف شد. لحظات با او را از یاد نمی‌برم و اسمش نمی‌میرد. الان نمایشگاه گذاشتم. به یادش می‌خواستم به آدم‌ها درس بدهم. مرگ تمام شدنی نیست. احترام بگذارید. محبت کنید. این بسیار مهم است. من به زندگی سلام کردم. زندگی را انتخاب کردم. در نهایت ما محبت هستیم که بالاتر از عشق است. اگر بود کسی دنبال حرص و آز نبود و ما در پردیس زندگی می‌کردیم.
جاوید رمضانی: شما با صداقت حقیقت و زیبایی زندگی کردید.
کیومرث کیاست: به هر طریق من خواستم شما بدانید که چرا کارم به این شکل شد.
جاوید رمضانی: استاد، مرز کارهای شما به سمت کیفیت والاتری رفته است. به نظر من همپای کلویتس کار می‌کنید. کارها عظیم است؛ این حیطه، طنز و این‌ها نیست. این احساسات فردی است که خیلی قوی عمل کرده.
کیومرث کیاست: ببینید این‌ها نبود، مگر جوان‌هایی که کمکم کردند، کسانی که زمانی شاگرد من بودند، سقراطی، باغبان، نورافشان، خیلی‌ها اگر نبودند اینها به‌وجود نمی‌آمدند. می‌دانستم جایی هست که من نمایشگاه می‌گذارم و کسانی از دوستان که اینها را بردند مطبوعات، مثل من خیلی‌ها هستند که باید پیدا و پرورش داده شوند. استعداد زیاد است؛ ولی باید کشف شود، و شناخته شود. من خیلی سختی کشیدم. از گالری‌ها من را بیرون کردند. اروپا رفتم، بیرون کردند. گفتم کتاب دارم. در همان تهران گالری‌ها من را بازی دادند. آن زمان اگر امکانات بود، می‌آمدم و در محیط شناخته می‌شدم. ارتباطات خیلی پیچیده است.

kayoumarth kiasat sareban 7

جاوید رمضانی: خوب شما شخصیت شفافی دارید. تبریز نمایشگاه گذاشتید. قندریز نمایشگاه گذاشتید، برخی از آثاری که اینجاست یونیک است، در تاریخ باقی می‌ماند. این‌ها سال‌ها اسم شما را پایدار نگه می‌دارند و جنس هنر فاخر خود را نشان می‌دهد، آنچه از احساسات پاک و قدرتمند نشأت گرفته، این فخر هنر شماست.
کیومرث کیاست: خیلی خوب شد که شما را شناختم. شما با صداقت با من ارتباط برقرار کردید. در گذشته کسی آمده بودکه اصلاً من و پیشینه‌ام را نمی‌شناخت و با من برخورد تندی کرد، من حرفی نزدم. ولی تاریخ همه چیز را مشخص می‌کند. معروفیت مهم نیست، ولی کسی که فرزندی نابغه دارد دیگر تواضع مفهومی ندارد. زندگی می‌کند برای خودش و تا موقعی که من امضا نکرده‌ام، همچنان در بطن من هست، ولی وقتی بیرون رفت برای خودش زندگی دارد. اثر هنری این‌گونه است.


۰۴ مهر ۱۳۹۶